پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | سـبــک زنــدگی
پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | سـبــک زنــدگی

.
.
در پنجمین شماره‌ گاهنامه‌ "مثبت+دانش آموز"
شهادت از جنس دخترانه، عزت و احترام زن و نیز پاسخی به گناه بی حجابی و... را بخوانید:
 نسخه مطالعه (اندازه A4)
:: آرشیو نشریات
[ روابط دختر و پسر ] [ خود ارضایی ] [ نماز ] [ کتاب ] [ فرهنگ حسینی ] [ چی بپوشم؟ ] [ گناه ممنوع ]

   - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -     مشاهده همه
           
میهمان داریم   بیست و یک روز بعد   خانه ای کنار ابرها   فهرست مقدس   دیدن این فیلم جرم است   حق السکوت   یک وجب از آُسمان
 
  تا حالا شده به عشقی به غیر از عشق به آدما فکر کنید؟
  مثلا عشق به حجاب؟
  راستش من نوع حجابم رو خودم انتخاب کردم...
  :: آرشیو رادیو سادات  

#کتاب_بخوانیم [4]

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

[4] .. "#کتاب_بخوانیم"
کتاب، مقوله ی بسیار مهمی است. البته من به کارهای هنری، تصویری تلوزیون، سینما یا از این قبیل چیزها، خیلی اعتقاد دارم؛ اماکتاب نقش مخصوصی دارد. جای کتاب راهیچ چیزی پر نمی کند. کتاب را باید ترویج کرد. ... مردم باید به کتاب خوانی عادت کنند و کتاب وارد زندگی بشود. چندی پیش من دیدم که همین تلوزیون با بعضی از جوانان مصاحبه کرده بود و پرسیده بود که آقا! شما کتاب میخوانید؟ پاسخ داده بودند که نه، اصلا کتاب را جز ضروریات زندگی نمی دانند!
[آیت الله العظمی خامنه ای -1372/2/26]

#کتاب_بخوانیم [3]

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

[3] .. "#کتاب_بخوانیم"
به فرزندانمان هم از کودکی عادت بدهیم کتاب بخوانند؛ ... وقتی ایام فراغتی هست، روز جمعه‌ای هست که تفریح می کنند، حتما بخشی از آن روزها را به کتاب خواندن اختصاص دهند.
[آیت الله العظمی خامنه ای - 1372/02/21]

#زندگی_دکمه_بازگشت_ندارد ... | 1

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

#زندگی_دکمه_بازگشت_ندارد ... | 1
شاطر حواسش به نان هاست که نسوزد و آنها را به موقع بردارد؛ اما گاهی لا به لای این کار، نگاهی هم به گوشی همراهش می اندازد و انگشت شَستش را بالا و پایین می بَرد.

راننده حواسش به چراغ راهنماست که چه زمانی ثانیه شمارش صفر می شود تا راه بیفتد و لابه لای این نگاه کردن ها، کلماتی روی گوشی می نویسد و منتظر واکنشی از گیرنده ی پیام است.

مداح با شور و حرارت، در حال روضه خوانی است و جوان، به شدت حواسش به مداحی است که در تاریکی مسجد، چراغ صفحه ی تلفن همراهش روشن می شود و او گوشی اش را بر می دارد تا پیام رسیده را بخواند.
گوشی های همراه حالا همه جا با ما هستند: خانه و خیابان و محل کار.

بزرگ یا کوچکی گوشی ها هم تفاوتی در حمل و نقل آنها ندارد؛ در کیف کمری یا داخل کیف دستی و یا در جیب لباس همراه ما هستند. شب ها یا موقع استراحت هم گوشی ها در نزدیک ترین موضعی قرار می گیرند که با دراز کردن دست بتوان آنها را برداشت.

در مهمانی ها و بازارها، حتی بیش از کیفِ پول، حواس ها جمع گوشی های همراه است که مبادا لحظه ای همراه شدگی شان قطع شود.

تا سیزده چهارده سالِ پیش، استفاده از گوشی همراه اینگونه فراگیر نبود و احساس نیاز به آن وجود نداشت یا اگر داشت، به موقعیت کارِ افراد مربوط میشد که در دسترس بودن آنها را الزامی میکرد و اندکی بعد از آن، وضعیت مالی افراد که تمکن آنها را به رخ بکشند، مد نظر بود. رفته رفته، اولی تغییر کرد و در دسترس بودن، نیازی عمومی تلقی شد و هم زمان با آن، داشتن روابط همیشگی در لایه ای از تفاخر و برجستگی قرار گرفت.

مثلا پیکان و پژو و پاجرو، همگی، ماشین هستند و می توانند افراد را جا به جا کنند؛ اما آیا عموم افراد مایل به داشتن پیکان اند یا پاجرو؟ البته اینجا تفاوت قیمت هاست که تعیین کننده ی انتخاب است و اینکه بسیاری نمی توانند خودروی گران بخرند؛ اما خرید گوشی همراه گران قیمت شدنی تر است.

با گسترش استفاده از گوشی های همراه و افزایش میزان خرید و مصرف آن، گونه ای وابستگی در افراد ایجاد شد که به قیمت یا لزوم در دسترس بودن ربطی نداشت. برخی ها اسمش را میگذراند اعتیاد مجازی. حالا اسمش هرچه باشد، مهم نیست، رسمش فراتر از آنی است که بشود پنهانش کرد و درباره ی خودش، آثار پنهانی آن و گرفتاری هایش حرفی نزد.

دکارت قرن ها قبل می گفت که می اندیشد، پس هست. بودریار، هم ولایتی او، سال ها قبل می گفت که مصرف می کند (می خرد)، پس هست و امروز احتمالاً باید گفت که آن کسی که موبایل دارد، پس هست ...!

چرا غربی ها با برهنگی به پیشرفت رسیدند؟ +صوت

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

دقت کردین این غربی ها همیشه زن ها و مردهاشون با پوشش بد میان بیرون و همیشه بزن و برقص و شراب خوری و هزارجور برنامه های نامربوط دارن؟

اما با وجود همه این برهنگی ها و بزرن و برقص ها و ... همیشه در حال پیشرفت هستند و در خیلی از زمینه های علمی حرف اول رو توی دنیامیزنن!!!

همیشه این موضوع برام جای سؤال بود که واقعا چرا غرب با برهنگی به پیشرفت رسید و برای همین رفتم سراغ وب سایت های دانشگاه های غربی تا ببینم اونجا چه خبره.

 دانشگاه , برهنگی , دختر , پسر , غرب, پیشرفت , علم

نکته جالب و قابل توجهی که نظر من رو جلب کرد این بود که تمام دانشگاه های معتبر غربی که وظیفه نخبه پروری داشتند قوانین بشدت سختی در خصوص نوع پوشش و رفتار دختر ها و پسرهای دانشجو داشتند.

مثلا وقتی رفتم به وب سایت دانشگاه منچستر با تصویر یک دختر در صحفه اول اون مواجه شدم که خیلی تعجب کردم، تصویر یک دختر دانشجو با حجاب کامل!!!

تو اکثر قوانین این دانشگاه ها حتی پوشیدن شلوار لی برای دختر ها و پسرها ممنوع بود چه برسه به لباس های تنگ و چسبان و کوتاه و بدن نما و حتی مدل موی سر و ریش و حتی رنگ موی غیر طبیعی و ...

اینجابود که تازه فهمیدم چرا تو دانشگاه های ما بخاری از دانشجوهامون (بجز دانشگاه های معتبر) در نمیاد، چون قوانین دانشگاه های غربی در خصوص پوشش و نوع رفتار دختر و پسر بشدت سختگیرانه تر از ایرانه.

حالا فهمیدین چرا هی غربی ها نگران حجاب و رفتار آزاد دختر ها و پسرهای ایرانی هستند؟ چون نمیخوان ما پیشرفت کنیم. اما خودشون با قوانین بشدت سختگیرانه مانع انحرافات جنسی شدن.

یکی نیست بگه اگه برهنگی خوبه پس چرا تو دانشگاه های معتبر خودتون دختر ها و پسرهاتون برهنه نیستن؟؟؟

در ادامه مطلب فایل صوتی جنجالی کشف حجاب واقعی یک دختر در دانشگاه ایران به همره لیست قوانین دانشگاه های غربی رو براتون آماده کردم. حتماً سر بزنید ...

ادامه نوشته

#احکام_روزه - 4

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

تزریقات | حکم تزریق آمپول و سرم:
الف) آمپول:
1) تقویتی و وَریدی: جایز نیست.
2) داروییِ عضلانی: اشکال ندارد.
3) بی حسی: اشکال ندارد.
ب) سِرُم:
*) تقویتی، دارویی و ... : جایز نیست.

استفاده از دستگاه بخور | بخار غلیظ اگر در دهان به صورت ذرات آب در آید روزه را باطل می کند و در غیر این صورت اشکال ندارد.

1. وَریدی: آمپولی که در رگ تزریق میشود.
2. عضلانی: آمپولی که در عضله تزریق می شود.

#احکام_روزه - 3

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


مضمضه ی آب برای رفع عطش | اگر روزه دار آب را به قصد رفع عطش در دهان گردانده و بیرون بیریزد - به طوری که اندکی از آن هم پایین نرود - اشکال ندارد.

توجه | پُر کردن، کشیدن یا جِرم گیری دندان برای روزه دار زمانی جایز است که مطمئن باشد خون یا آبی که با دستگاه وارد فضای دهان می شود. فرو نمی رود.

نکته | تَر کردن لب با زبان، روزه را باطل نمی کند.
فرو بردن آب دهان روزه را باطل نمی کند، هرچند زیاد باشد.

#احکام_روزه - 2

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

http://s7.picofile.com/file/8255820150/%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%85_%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87_2.jpg
باطل کننده های روزه | برخی از باطل کننده های روزه عبارتند از:
1) خوردن و آشامیدن
2) دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان آن بزرگوار (بنا بر احتیاط واجب)
3) فرو بردن تمام سر در آب (بنا بر احتیاط واجب)
4) آمیزش - خودارضایی
5) رساندن غبار غلیظ به حلق (بنا بر احتیاط واجب)

نکته | مقصود از بخار غلیظ، بخار غیر متعارف است؛ مانند بخاری که هنگام برداشتن در دیگ از آن بیرون می آید و در دهان به صورت ذرات آب در می آید.

#احکام_روزه - 1

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

http://s7.picofile.com/file/8255636326/%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%85_%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87_1.jpg
روزه | گرچه با پرهیز از کارهایی که روزه را باطل می کند، تکلیف از عهده ی انسان برداشته می شود و روزه صحیح است، ولی روزه ی کامل و حقیقی تنها به نخوردن و نیاشامیدن نیست، بلکه حقیقت روزه یعنی خودداری و پرهیز از آنچه ما را از خدا دور می کند.

بعضی از روزه های واجب و حرام
الف) روزه واجب:
1) روزه ی ماه رمضان
2) روزه ی قضا و کفاره
روزه حرام:
1) روزه ی مسافر
2) روزه ی فردی که برایش ضرر دارد
3) روزه ی عید فطر و عید قربان

نیت روزه ی ماه رمضان | انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه ی فردای آن نیت کند. وقت نیت برای روزه ی ماه مبارک رمضان، از اول شب تا اذان صبح است.

[2] .. "حاج احمد متوسلیان/ #freemotevaselian"

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

[2] .. "حاج احمد متوسلیان/#freemotevaselian"
بعد از عمليات بيت‌المقدس و فتح خرمشهر
زماني كه خدمت حضرت امام شرفياب شديم
حاج احمد از ناحيه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت.
وقتي كه خدمت امام رسيديم
ايشان با امام ملاقات خصوصي هم داشت براي عرض گزارش.
زماني كه از خدمت امام برمي‌گشت
ديدم كه برادر احمد عصا در دست ندارد
و خيلي سريع و خيلي خوب دارد حركت مي‌كند
و اصلاَ احساس ناراحتي نمي‌كند.
من از ايشان پرسيدم كه عصا را چه كردي.
گفت زماني كه خدمت امام بودم
امام پرسيدند كه پايت چه شده است
گفتم كه مجروح و زخمي هستم.
حضرت امام دستي بر زخم پايم كشيدند
و فرمودند ان شاءالله اين زخم خوب مي‌شود.
من از آن لحظه ديگر احساس درد ندارم و نياز به عصا هم ندارم.

#کتاب_بخوانیم [2] - فتاح2

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

 

[2] .. "#کتاب_بخوانیم"
پاهای اسیر ...
نجام دادن فعالیت های ورزشی به صورت فردی و گروهی شور و نشاط زیادی بین اسرا به وجود آورده بود. به طوری که تا مدت ها روحیه ی خسته و پژمرده بچه ها را شاد و تحمل سختی ها و مرارت های دوران اسارت را کمی آسان می کرد. برای همین عراقی ها چشم دیدن شادی بچه ها را نداشتند. در یکی از مسابقات فوتبال، علی بیات، بعد از اینکه در آن بازی گل زد، وسط زمین رفت و مثل ورزش های باستانی دور خودش چرخید و شادی کرد. اندام درشتی داشت و با مهارت خاصی این کار را انجام می داد. عراقی ها تا این صحنه را دیدند، با دبه ای نفت به طرف زمین آمدند و گفتند:«چرا شادی می کنید؟ شادی برای اسیر ممنوعه.»
آنها علی را از سایر اسرا جدا کردند، روی پاهایش نفت ریختند و پاهای علی را تا زانو سوزاندند. فقط پاهای علی نبود که می سوخت، دل همه ی ما آتش گرفته بود. صحه ی دردآوری بود. بوی سوختن پاهای علی همراه فریادهایش همه ی فضای اردوگاه را پر کرده بود. ما هم هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد و فقط نگاه می کردیم. برای بعضی دردها نه می توان گریه کرد و نه می توان فریاد زد. برای بعضی دردها فقط می توان نگاه کرد و بی صدا شکست. این همه قساوت فلب عراقی ها باور کردنی نبود. تا مدت ها بعد از اسارت لب به کباب نزدم؛ چون بوی سوختن و کباب شدن گوشت پاهای علی برایم تداعی میشد ...
:: خاطرات فتاح محمّدی از اسارتگاه های عراق

#کتاب_بخوانیم [1] - فتاح1

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

 

[1] .. "#کتاب_بخوانیم"
عنایتی زهرایی ...
اوایل ماه رمضان بود و مثل همیشه گفتن اذان ممنوع. باید با صدای آهسته اذان می گفتیم تا عراقی ها نفهمند. هنگام نماز صبح، بعد از خواندن دعای سحر، قرار شد من اذان بگویم. وقت اذان شد و شروع کردم به اذان گفتن:«الله اکبر، الله اکبر ...» ناگهان سرباز بعثی پشت پنجره حاضر شد و گفت:«اینجا چه خبره؟ با اجازه ی کی داری اذان می گی؟ بیا جلو و کارتت رو بیار.»
در این حین، محسن، که اهل استان یزد بود، سریع پشت پنجره اومد و به نگهبان بعثی گفت:«من بودم که اذان گفتم. به بقیه کاری نداشته باش.»
نگهبان وارد آسایشگاه شد و روبه روی محسن ایستاد. به من اشاره کرد و گفت:«نه، من خودم اون رو دیدم. می خوای فداکاری کنی پدرسوخته!»
محسن اصرار کرد و گفت:«نه اشتباه می کنی. من اذان گفتم.»
سرباز عراقی داد زد و گفت:«خفه شو. برو بشین سرجات.»
سر انجام سرباز عراقی من را به زندان انفرادی برد. چند روزی در آنجا بودم. زندان انفرادی در اردوگاه موصل آنقدرگرم بود که از آن آتش می بارید. نگهبان بعثی گاهی اوقات به کف زمین آب می پاشید تا هوا دم کند و گرم تر شود. روزی یک نان سمون به من می دادند که با توجه به اینکه بیشتر آن خمیر بود، اگر نان را کامل می خوردم، از تشنگی از بین می رفتم. مجبور بودم قسمت کوچکی از نان را بخورم. سرباز بعثی بارها برایم آب می آورد، اما آن را جلوی چشم من روی زمین می ریخت. روزنه های زندان انفرادی را کاملا گرفته بودند تا چیزی از بیرون به دست من نرسد. تشنگی رمقم را گرفته بود. یک شب که دیگر تحمل عطش برایم امکان پذیر نبود، به حصرت فاطمه [سلام الله علیها] متوصل شدم و از آن بانو خواستم شهادت را نصیبم کند. با خود عهد بستم که اگر آب هم آوردند، نخورم؛ حتی اگر جان به جان آفرین بسپارم. با خود ذکر می گفتم. بعضی وقت ها ذکر شهادتین را به زبان می آوردم. در همان حال، سرباز عراقی در زندان را باز کرد و من را صدا زد. اما من سرم را بلند نکردم. دوباره صدایم زد و گفت:«بیا آب آوردم.» اما من اعتنا نکردم. با التماس و تمنا می گفت:«بیا آب آوردم.»
اصرار کرد و من را به حضرت فاطمه زهرا [سلام الله علیها] قسم داد تا آب را از دستش بگیرم. تا نام حضرت را به زبان آورد، سرم را بلند کردم و دیدم اشک از چشمانش جاری است. گفت:«این دفعه با دفعه های قبل فرق داره.»
لیوان آب را از او گرفتم و به یاد امام حسین [علیه السلام] و یارانش نوشیدم. دو لیوان دیگر هم برایم آورد و در ادامه گفت:«به حق فاطمه زهرا [سلام الله علیها] بیا و از من بگذر و حلالم کن.»
گفتم:«جریان چیه؟ تا نگی، حلالت نمی کنم.»
گفت:«نصفه شب، خوابیده بودم که مادرم من رو از خواب بیدار کرد و گفت:"چه کاری کردی؟ من رو شرمنده ی حضرت زهرا [سلام الله علیها] کردی. حضرت زهرا [سلام الله علیها] رو توی خواب زیارت کردم. گفت به پسرت بگو دل اسیری رو که به درد آوردی به دست بیار."»
اشک از چشمانم جاری شد و به خاطر عنایتی که حضرت زهرا [سلام الله علیها] به من داشت، دو رکعت نماز شکر به جا آوردم. دو روز بعد مرا به آسایشگاه برگرداندند. بدنم خیلی ضعیف شده بود. بچه ها چند دانه خرما به من دادند و کمی حالم بهتر شد ...
:: خاطرات فتاح محمّدی از اسارتگاه های عراق


  عضویت در خبرنامه                                        

صفحه نخست | آرشیو مطالب | تماس با ما | عضویت | عناوین مطالب | لينك rss | سفارش طراحی | ارسال مطلب
Mail: sadatstu@gmail.com
تمامی حقوق مطالب و تصاویر پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات وقف مادر سادات است.
» انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست «