پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | گردان قاطرچی ها
پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | گردان قاطرچی ها

.
.
در پنجمین شماره‌ گاهنامه‌ "مثبت+دانش آموز"
شهادت از جنس دخترانه، عزت و احترام زن و نیز پاسخی به گناه بی حجابی و... را بخوانید:
 نسخه مطالعه (اندازه A4)
:: آرشیو نشریات
[ روابط دختر و پسر ] [ خود ارضایی ] [ نماز ] [ کتاب ] [ فرهنگ حسینی ] [ چی بپوشم؟ ] [ گناه ممنوع ]

   - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -     مشاهده همه
           
میهمان داریم   بیست و یک روز بعد   خانه ای کنار ابرها   فهرست مقدس   دیدن این فیلم جرم است   حق السکوت   یک وجب از آُسمان
 
  تا حالا شده به عشقی به غیر از عشق به آدما فکر کنید؟
  مثلا عشق به حجاب؟
  راستش من نوع حجابم رو خودم انتخاب کردم...
  :: آرشیو رادیو سادات  

#کتاب_بخوانیم [11] - دیدم که جانم می رود

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

 

حمید داودآبادی
دیدم که جانم می رود

[11] .." #کتاب_بخوانیم "
طبق روال هر روز، رفتیم طبقه ی بالای خانه ی ما. نمی دانم چرا، ولی انگار معتادش شده بودم. تا نشستم روی زمین گفتم:
- مصطفی، زود باش دستات رو بگیر جلو.
دست هایش را که به هم چسباند و گرفت جلوی صورتم، شروع کردم هر گندی که از دیروز تا امروز زده بودم، گفتن.
که خندید و گفت: حمید، واسه چی هر روز که این کارو باهم می کنیم، گناهامون کمتر میشه یا دستامون خالی تر؟
- خب معلومه. که کمتر گناه کنیم.
- ببین، من نه بهشت دارم که بهت بدم، نه جهنم دارم که عذابت بدم؛ بالای سرتم نیستم که از چشام بترسی. پس چرا گناهات هر روز کم تر می شه؟
- خب همه ی اینا بخاطر معرفته دیگه. برای من مهمه که وقتی به تو قول دادم گناه نکنم، اگه خلاف اون رو انجام بدم، خیلی بی معرفتیه.
در حالی که پرید و صورتم را بوسید، گفت:
- خب آخه قربونت برم، وقتی توی قرآنش میگه آیا نمیدونند که خدا آنها رو می بینه پس باید ببینیم که بی معرفتی چه خدایی رو داریم انجام میدیم. مگه نه این که اون مارو خلق کرده  و خدایی کرده؟ حالا داریم جلوی اون معصیت می کنیم؟

#کتاب_بخوانیم [10] - گردان قاطرچی ها

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

 

داوود امیریان
گردان قاطرچی ها
نشر.کتابستان

[10] .." #کتاب_بخوانیم "
آقا ابراهیم آن چنان وحشت زده از جا پرید که لیوان چایی داغ که در دستش بود، ریخت روی شلوارش. جیغ بعد از آن، هم از درد سوزش بود، هم از بهت و حیرت.
- ای وای، چی گفتی؟
یوسف تته پته کنان گفت: چی شد آقا ابراهیم، بد جوری سوختید!
- آقا ابراهیم به خیسی شلوارش فوت کرد. بعد با چشمان پر درد و خیس از اشک گفت: درست شنیدم، میخوای خشم شب راه بندازی؟
- آقا ابراهیم، به شما باید توضیح بدهم و توجیه تان کنم؟
یوسف جان، بحث خشم شب و انفجار و شلیک و بگیر و ببند نیست. اون هایی که قراره این اتفاق براشون بیفته و به فرمایش خودت محک بخورن، یه مشت قاطر هستن که نزده می رقصند، وای به روزی که بخوای براشون توپ در کنی.
- پس فـ ...


  عضویت در خبرنامه                                        

صفحه نخست | آرشیو مطالب | تماس با ما | عضویت | عناوین مطالب | لينك rss | سفارش طراحی | ارسال مطلب
Mail: sadatstu@gmail.com
تمامی حقوق مطالب و تصاویر پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات وقف مادر سادات است.
» انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست «