پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | زیارت
پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | زیارت

.
.
در پنجمین شماره‌ گاهنامه‌ "مثبت+دانش آموز"
شهادت از جنس دخترانه، عزت و احترام زن و نیز پاسخی به گناه بی حجابی و... را بخوانید:
 نسخه مطالعه (اندازه A4)
:: آرشیو نشریات
[ روابط دختر و پسر ] [ خود ارضایی ] [ نماز ] [ کتاب ] [ فرهنگ حسینی ] [ چی بپوشم؟ ] [ گناه ممنوع ]

   - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -     مشاهده همه
           
میهمان داریم   بیست و یک روز بعد   خانه ای کنار ابرها   فهرست مقدس   دیدن این فیلم جرم است   حق السکوت   یک وجب از آُسمان
 
  تا حالا شده به عشقی به غیر از عشق به آدما فکر کنید؟
  مثلا عشق به حجاب؟
  راستش من نوع حجابم رو خودم انتخاب کردم...
  :: آرشیو رادیو سادات  

السلام ...

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

یک گنبد زرد،
دو تا گلدسته،
یک گنبد فیروزه‏ای با دو تا گلدسته فیروزه‏ای
این قشنگ‏ترین نمای حرم امام رضا (علیه السلام) از توی خیابان است.
هر وقت به اینجا مي‏رسد،
درست رو به گنبد احساس سبکی خاصی میکند.
می رسد به درهای ورودی.
چقدر آرزو دارد دستی روی شانه‏اش بخورد!
چقدر دوست دارد وقتی اذن دخول را مي‏خواند، یکی با صدای بلند اذنش دهد!
اينجا کسي دلش را به آقاي مهرباني داده است.
 اشکهايش آرام آرام از روي گونه هاي خسته اش عبور مي کند
و او با دستهاي لرزان و بي رمق غبار از چهره آفتاب سوخته اش مي گيرد.
هنوز باور نمي کند که به بهشت زمين پاي گذاشته،
هنوز در بهت و حيرت است که آيا اوست که لايق ديدار دوست شده است؟
نگاه هايش را دنبال مي کنم،
گاهي به ايوان می دود و گاهی به سقاخانه و گاهی هم به عبور کبوتران گره می خورد.
او با اين فضا آشناست و گويي در تمام اين روز های عمری که از خدا گرفته، بارها و بارها به زيارت آمده است.
دوست دارد تمام صحن‌ها را بگردد؛
همه صحن‌ها رواق‌ها، تمام درها، كاشي‌ها، تمام محراب‌ها، دالان‌ها.
اما يكراست رفت سمت سقاخانه.
كبوتر‌هاي روي سقاخانه و كاسه‌هاي طلايي برايش يك معني خوب داشتند و هر جا كه مي‌رفت رنگ تازه‌اي مي‌ديد.
رو به گنبد میکند و آرام با بغض در گلویی که حالا مرحمی پیدا کرده و دارد بیرون می ریزد، زمزمه میکند:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی...

نجات آیت اللّه مرعشی نجفی ازمرگ توسط امام زمان

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

آیت اللّه نجفی مرعشی می گوید: (در زیارت عسکریین (علیهما السلام) ودر جادّه طرف حرم سیّد محمّد، راه را گم کردم ودر اثر تشنگی وگرسنگی زیاد و وزش باد، در قلب الاسد از زندگی مأیوس شدم غشّ کرده به حالت صرع و بیهوشی روی زمین افتادم.

ناگهان چشم باز کرده دیدم سرم در دامن شخص بزرگواری است، پس به من آب خوش گواری داد که مثلش را از شیرینی وگوارایی در مدت عمر نچشیده بودم.
بعد از سیراب کردنم سفره اش را باز کرد ودر میان سفره دو یا سه عدد نان بود، خوردم.

سپس این شخص که به شکل عرب بود فرمود: (سیّد در این نهر برو وبدن را شستشو نما).
گفتم: (برادر! اینجا نهری نیست، نزدیک بود از تشنگی بمیرم، شما مرا نجات دادید).
آن مرد عرب فرمود: (این آب گوارا است).
باگفته او نگاه کردم دیدم نهر آب باصفایی است.
تعجّب کردم وبا خود گفتم: (این نهر نزدیک من بود ومن نزدیک بود از تشنگی بمیرم).
به هر حال فرمود: (ای سیّد! اراده کجا داری؟)
گفتم: (حرم مطهّر سیّد محمّد (علیه السلام)).
فرمود: (این حرم سیّد محمّد است).

نگاه کردم دیدم در زیر بقعه سیّد محمّد قرار داریم وحال آنکه من در (جادسیّه) (قادسیّه) گم شده بودم ومسافت زیادی بین آنجا وبقعه سیّد محمّد (علیه السلام) است.
باری از فوائد آنچنانی که از مذاکره با آن عرب در این فرصت نصیبم شد اینهاست:
تأکید وسفارش بر تلاوت قرآن شریف، وانکار شدید بر کسی که قائل به تحریف قرآن است؛ حتّی نفرین فرمود بر افرادی که احادیث تحریف را قرار داده اند.
ونیز: تأکید بر نهادن عقیقی که اسماء مقدّسه چهارده معصوم (علیهم السلام) بر آن نقش بسته ونوشته شده زیر زبان میّت.
ونیز سفارش فرمودند: بر احترام پدر ومادر، زنده باشند یا مرده، وتأکید بر زیارت بقاع مشرّفه ائمّه (علیهم السلام) واولاد آنها وتعظیم وتکریمشان.
وسفارش فرمود: بر احترام ذرّیّه سادات وبه من فرمود: (قدر خود را به خاطر انتسابت به اهلبیت (علیهم السلام) بدان وشکر این نعمت را که موجب سعادت وافتخار زیاد است بجای آور).
وسفارش فرمود: بر خواندن قرآن ونماز شب وفرمود: (ای سیّد! تأسف بر اهل علمی که عقیده شان انتساب به ما است ولکن این اعمال را ادامه نمی دهند).
وسفارش فرمود: بر تسبیح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وبر زیارت سید الشهداء (علیه السلام) از دور ونزدیک وزیارت اولاد ائمّه (علیهم السلام) وصالحین وعلما وتأکید بر حفظ خطبه شقشقیّه امیر المؤمنین (علیه السلام) وخطبه علیا مخدّره زینب کبری (سلام الله علیها) در مجلس یزید -لعنة اللّه علیه - ودیگر سفارشات وفوائد.
به ذهنم خطور نکرد که این آقا کیست مگر وقتی از مدّنظرم غایب شد).

منبع: (- کتاب قبسات - منتخبات ابن العلم - منتقم حقیقی)

یك فانوس روشن

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

یك فانوس روشن
 

در خانه را كه بست انگار هنوز شك داشت، با خودش گفت:«چرا چیز بهتری را نذر نكردم؟» سپس دستی كشید بر روی كلون مردانه كه بعد از میرزا خدا بیامرز شوهرش دیگر كسی آن را به صدا در نیاورد تا این كه... خودش می گفت:«هر كه بود متبرك كرده خانه را .» دو قدم رفت سپس ایستاد ولی قدم های بعدی را محكم تر برداشت چیزی را هم گرفته بود زیر چادرش. كوچه تنگ و تاریك بود به همین خاطر شب ها ترسناك به نظر می رسید ولی امشب به خاطر تولد امام رضا(علیه السلام) همه جا روشن بود. پیرزن پس از مرگ میرزا زندگی سختی داشت،نرگس را هم به سختی بزرگ كرد تا این كه برای نرگس خاستگار آمد پیرزن هر چه داشت و نداشت را فروخت تا جهاز دخترش را كامل كند، این بود كه دیگر دست به دامان امام رضا(علیه السلام) شد.
 
وقتی به نزدیكی حرم رسید ایستاد و تعظیمی كرد، سپس وارد بازرسی شد، صدای زنی بلند شد كه:
ـ مادر این چیه، نمی شه ببری داخل!!
ـ نذره دخترم چیكارش كنم؟؟؟
ـ قدغنه نمی شه ببری داخل، مادرجان.

دو دقیقه طول كشید تا بلاخره آمد. دستی به در طلایی حرم كرد و گفت:
«آقا تو كه بی نیازی، این رو قبول كن كه سند نیاز ما باشه
رفت و گوشه ای نشست. چادرش را كنار كشید و فانوس رنگ و رو رفته را كناری گذاشت. كبریت را در آورد و آتش زد. خواست بلند شود كه مردی گفت:«مادر این جا چه می كنی؟؟؟»
ـ نذر دارم پسرم.
ـ اگه نذر داری باید اونجا ببری. و بعد با دست به جایی اشاره كرد.

داخل دفتر نذورات كه شد مردی را دید، در حالی كه دسته پولی را می شمرد به پیرزن گفت:«بله! مادر نذر داری، بگو تا بنویسمش.»
پیرزن چادرش را كنار كشید و فانوس را گذاشت روی میز ، مرد نگاهی به فانوس كرد و سپس به او گفت:« مادر جان امام رضا (علیه السلام) قربونش بشم این همه لامپ برقی داره، اگه می خوای می گیرمش ولی من یه فانوس رو به كدوم قسمت تحویل بدم؟»

پیرزن می خواست حرفی بزنه، ولی بغض ای كه آمده بود توی گلویش نگذاشت. با نارحتی فانوس را برداشت، پاهایش می لرزید از پیری یا سرما یا دلشكستگی. هنوز دو قدم بیشتر نرفته بود كه ناگهان همه جای حرم تاریك شد. چند لحظه بعد همه جا روشن شد، انگار برق اضطراری بود.

پیرزن قدم بعدی را كه برداشت لامپ ها و چراغ ها كم نور و پر نور شدند وبعد هم خاموشی مطلق.
صحن یك لحظه خاموش شد و هیچ نوری نبود جز، نور فانوس پیرزن كه زیر چادرش بود.

كتاب: یک فانوس روشن
نوشته ی: مـهدی قزلی

  عضویت در خبرنامه                                        

صفحه نخست | آرشیو مطالب | تماس با ما | عضویت | عناوین مطالب | لينك rss | سفارش طراحی | ارسال مطلب
Mail: sadatstu@gmail.com
تمامی حقوق مطالب و تصاویر پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات وقف مادر سادات است.
» انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست «