[1] .. "حاج احمد متوسلیان/#freemotevaselian"
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد.
برای عملیات مهمات كم داشتند.
رفته بود توی فكر.
پیرمردی آمد و كنارش ایستاد.
لباس بسیجی تنش بود.
فكر می‌كرد او را قبلاً جایی دیده است،
اما هر چه فكر می كرد یادش نمی آمد كجا.
پیرمرد به او گفته بود:
"تا ائمه را دارید، غم نداشته باشید. توی عملیات پیروز می شید. عملیات بعدی هم اسمش بیت المقدسه. بعد هم می‌ریم لبنان. دیگه هم برنمی گردی."
گریه می كرد و برای من تعریف می كرد.